اجلاس اکو

این خادم حرم مطهر رضوی از زمان اقامتش در مشهد بهترین استفاده را می‌کند و یک روز در میان را برای خدمت به حرم منور می‌آید. در چهار کشیک ۲، ۴، ۶ و ۸ کفشداری خدمت می‌کند و وقتی کسی از او می‌پرسد کدام شیفت خدمتی تو است، در جواب می‌گوید: «من اینترنشنالم!».

چو دوری از برم دل در بَرم نیست

از شمال تا جنوب کره زمین را گشته و آرامش قلبش را هیچ جای دیگری جز در این بارگاه نیافته است. سال‌ها در شهرها و کشورهای دور از اینجا زندگی کرده اما چهارگوشه این حرم مطهر را خانه خود می‌داند. دلش به این صحن و سرا گره خورده و آرامشی که اینجا پیدا کرده را در هیچ جای جهان نیافته است. وقتی به مشهد می‌آید هزاران کیلومتر از فرزندانش فاصله دارد و مثل هر مادری دلتنگشان می‌شود، اما به قول خودش عشق آقا غلبه می‌کند.

به مشهدالرضا(ع) که می‌رسد نه مقصدی جز حرم منور دارد و نه کاری جز خدمت به زائر حرم مطهر. آخرین آرزویش هم عاقبت به خیری در کنار بابا رضاست. در صحبت‌هایش امام رضا(ع) را بابارضا خطاب می‌کند. اطرافیانش و کسانی که او را می‌شناسند از عشق و علاقه‌اش به حضرت(ع) خبر دارند و وقتی در مشهد است، همیشه نخستین پرسششان این است که: «خانه پدرت هستی؟».

ورود به حریم امن دارالقرآن حرم مطهر

داستان لیلا سیف‌زاده عمرانی را با روایت یک خاطره از زبان خودش آغاز می‌کنم؛ «از زمانی که به یاد می‌آورم به یادگیری قرآن علاقه داشتم. اوایل جوانی با یکی از دوستانم به مکتبی که آن زمان تازه شروع به کار کرده بود رفتم. برای ثبت نام‌ آزمون دادم و چون مسلط به زبان خارجی بودم و اطلاعات عمومی زیادی هم داشتم پذیرفته شدم. اتفاقاً نخستین جلسه درسی کلاس قرآن بود. استاد وارد شد و نخستین نفر به من گفت بخوانم. سوره نسا بود و من شروع کردم به خواندن. ظاهراً تلاوتم ایراد داشت و استاد با تندی جلو بقیه من را ملامت کرد که این چه طرز قرآن خواندن است؟ جوان بودم و بسیار خجالت کشیدم».

این آخرین باری بوده که لیلاخانم به آنجا رفته است. روزها گذشته و حالا او دست‌کم ماهی چهار یا پنج بار قرآن را ختم می‌کند. حافظ کل نیست اما به قول خودش جای هر آیه و سوره را به خوبی می‌داند ولی هنوز هم هر موقع به سوره نسا می‌رسد تلخی آن برخورد را به یاد می‌آورد.

همه این‌ها اما او را از دنبال کردن علاقه و گرایش ذاتی‌اش بازنداشته است. او می‌گوید: «من همیشه روزنامه می‌گرفتم. یک روز آگهی ثبت‌نام کلاس‌های قرآنی دارالقرآن حرم مطهر را در آن دیدم. چند سالی از آن خاطره می‌گذشت اما من هنوز عاشق یادگیری قرآن بودم. مادر شده بودم و گرفتاری‌های شغلی هم داشتم. با وجود همه این‌ها خیلی دوست داشتم به دارالقرآن بیایم و روخوانی و تلاوت قرآن را یاد بگیرم».

محیط آرام و امن دارالقرآن حرم مطهر بستر یادگیری قرآن کریم را برای لیلاخانم فراهم می‌کند. بستری که فرصت مغتنم دیگری را هم در اختیار او می‌گذارد. فرصت خدمت در بارگاه منور شمس‌الشموس(ع)؛ «سال‌های خیلی قبل‌تر از این خدمتم را در دارالقرآن حرم منور شروع کردم. زمانی که آنجا هنوز نه سقفی داشت و نه خادمی. ما جزو نخستین گروه‌ها بودیم. ظهر و شب نماز جماعت بود و عصرها تا شب مراسم قرآنی مختلف. آن ‌موقع‌ها دارالقرآن صفای خیلی خاصی داشت».

سیف‌زاده که آن سال‌ها ناظم کشیک و سرپرست اجرای مراسم بوده، همزمان با سال‌های خدمت در دارالقرآن، تحصیلاتش را در رشته تربیت مدرس علوم قرآنی را هم ادامه می‌دهد. او می‌گوید: «آن زمان قرائت‌هایی که در دارالقرآن انجام می‌شد واقعاً عالی بود. تمام مدت تلاوت چشمم به گنبد آقا(ع) بود و در دلم می‌گفتم کاش روزی برسد که برای خانم‌ها هم خدمت کفشداری میسر شود».

گمشده‌ام اینجاست

پس از چند سال از او می‌خواهند برای خدمت به معاونت تبلیغات حرم مطهر بپیوندد و به عنوان ناظم کشیک هنگام برگزاری نماز و مراسم خدمت ‌کند. لیلاخانم که در طول این مدت هم به خاطر اقامت خانواده‌اش در خارج از کشور در رفت و آمد بوده، کشیک‌های خدمتی‌اش را در روزهای حضورش در مشهد انجام می‌داده است. چند سالی به همین منوال می‌گذرد تا اینکه سال ۹۲ برای ادامه تحصیلات به آلمان می‌رود؛ «شرایط طوری بود که باید می‌رفتم. آنجا تحصیلاتم را ادامه دادم و همزمان کار هم می‌کردم. اما خیلی دلتنگ بودم. من مال آنجا نیستم اصلاً روزی که به حرم مطهر نیایم روزم به کامم نیست. با وجود اینکه دوران جوانی را پشت سر گذاشته‌ام و در آستانه ۶۰سالگی هستم اما هر موقع وارد حرم مطهر می‌شوم احساس جوانی دارم. هیچ دغدغه‌ای ندارم و همه فکر و ذکرم کمک به زائر است». او ادامه می‌دهد: «بیشتر روزهای سال‌های ۹۲ تا ۹۶ را در آلمان بودم و همان چند روز در سال را هم که به مشهد می‌آمدم، اوقاتم را فقط در حرم مطهر و برای خدمت به زائران می‌گذراندم. اینجا کاری نداشتم، فقط می‌آمدم پهلوی آقاجانم باشم. من عاشق اینجا بودن هستم و وقتی دورم انگار گمشده‌ای دارم. ما که دوریم بیشتر قدر می‌دانیم تا این دوستانی که همیشه اینجا هستند».

از دارالقرآن تا دارالشفا

همان روزهای دوری از حرم مطهر هم آن ‌طرف دنیا صبح به صبح که بیدار می‌شده رو می‌کرده به مشهدالرضا(ع) و امین‌الله می‌خوانده است. لیلاخانم می‌گوید: «در این سال‌ها گاهی کاری پیش می‌آمد که ممکن بود یک سال یا بیشتر از خدمت در حرم مطهر مرخصی بگیرم ولی وقتی برمی‌گشتم سعی می‌کردم جبران کنم تا شرمنده آقا(ع) و زائرانش نباشم. لطف این آقا(ع) بی‌پایان است. درست است ایشان امام رئوف‌اند اما مهربانی‌شان در حق من خیلی خاص بوده که با این همه رفت و آمد این توفیق خدمت از من گرفته نشده است».

سیف‌زاده پیش از رفتن به آلمان لیسانس مامایی و پرستاری داشته، ماما بوده و در بیمارستان کار می‌کرده است. خود را بازخرید می‌کند و برای ادامه تحصیل مهاجرت می‌کند. پس از بازگشت از آلمان در سال ۹۶ خدمتش را در اداره پاسخگویی ادامه می‌دهد اما همزمان در گوشه دیگری از این صحن و سرای محبت هم به زائران خدمت می‌کند؛ «پیش از سال ۹۷ چند ماهی را به صورت فشرده به دارالشفا رفتم. هر روز ساعت ۷ صبح تا ۷ شب آنجا بودم. آن زمان پایگاه فوریت‌های پزشکی صحن امام حسن مجتبی(ع) و دارالمرحمه در حال راه‌اندازی بود و من برای جذب نیروهای خادم سلامت افتخاری و گزینش و سازماندهی آنان کمک می‌کردم. روزهایی را هم همراه دیگر پرستاران و پزشکان برای معاینه بیماران به روستاها و مناطق اطراف مشهد می‌رفتیم تا به آنان خدمت کنیم».

خدمت اینترنشنال در کفشداری حرم مطهر

لیلاخانم این روزها یک روز در میان پاس خدمت دارد. آن هم در همان جایی که خیلی سال پیش از آقا طلب کرده است. او می‌گوید: «خدمت خانم‌ها در کفشداری از سال ۹۶ شروع شد. من هم عاشق این بودم که یک روزی برای بانوان کفشداری کنم و سرانجام سال ۹۷ این توفیق نصیبم شد».

این خادم حرم مطهر رضوی از زمان اقامتش در مشهد بهترین استفاده را می‌کند و یک روز در میان را برای خدمت به حرم منور می‌آید. در چهار کشیک ۲، ۴، ۶ و ۸ کفشداری خدمت می‌کند و وقتی کسی از او می‌پرسد کدام شیفت خدمتی تو است، در جواب می‌گوید: «من اینترنشنالم!».

او که خاطره شیرین نخستین روز خدمتش در کفشداری شماره یک صحن جمهوری اسلامی را هنوز از یاد نبرده است، می‌گوید: «من آن قدر عاشق خدمت در کفشداری هستم که شماره تمام پلاک‌های کفشداری‌ها را حفظم. می‌دانم هر کفشداری از چه شماره‌ای تا چه شماره‌ای است».

این چندمین باری است که هنگام صحبت از روزهای حضورش در حرم مطهر اشک و لبخند همزمان بر چهره‌اش می‌نشیند. لیلاخانم دوباره خاطره‌ای را به یاد ‌آورده که چنین تعریف می‌کند: «چند وقت پیش خانمی آمد که از نظر ظاهری شرایط مطلوبی در حرم مطهر را نداشت. کفش‌هایش را با احترام و لبخند تقدیمش کردم و یک بسته نبات تبرکی هم به او دادم. فوری شروع به گریه کرد و گفت در دلش فقط یک بسته نبات از امام رضا(ع) خواسته و خجالت می‌کشیده به کسی بگوید. انگار من در آن لحظه مأمور بودم از طرف حضرت(ع). دوباره صدایش کردم و یک مهر و جانماز هم به او هدیه کردم. من مطمئنم تأثیر مثبت این خاطره هیچ ‌وقت از ذهنش پاک نخواهد شد. زائران باید با خاطره خوش از این حرم بروند. ما هم باید با اخلاقمان کاری بکنیم که همه جذب اسلام شوند».

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.